تنهایی جمعی در بحران: چرا صدای درون در هیاهوی بیرون گم میشود؟
بحرانها دیگر مهمان ناخوانده نیستند، بلکه بخشی جداییناپذیر از زندگی روزمره انسان معاصر شدهاند. جنگها، بلایای طبیعی، بیماریهای همهگیر، فروپاشی اقتصادی و اضطراب مداوم از آینده، روان انسانها را در محاصره گرفته است. در حالی که هر بحران با آمار و اخبار سنجیده میشود، در عمق آن، روانهایی آرام و بیصدا در حال فرسایش هستند. سلامت روان در چنین جهانی، دیگر یک انتخاب شخصی نیست، بلکه ضرورتی جمعی است.
روانکاوی یادآور میشود که بحران تنها در دنیای بیرون رخ نمیدهد؛ آنچه در بیرون فرو میپاشد، در درون نیز پژواک دارد. هر رویداد بیرونی، بخشی از درون سرکوبشده ما را بیدار میکند: اضطراب بیپناهی، ترس از دست دادن، یا احساس بیمعنایی. واکنش ما به بحران گاهی سکوت، گاهی انکار و گاهی پناه بردن به تنهایی است. اما این تنهایی، تنهایی جسم نیست، بلکه تنهایی روان است؛ گسستی از دیگری، از رابطه و از معنا.
در لحظه بحران، هر یک از ما به جزیرهای تبدیل میشویم. ممکن است همچنان در کنار هم باشیم، اما ارتباط روانیمان قطع شده است. فروید معتقد بود که انسان تنها زمانی میتواند با دیگری ارتباط واقعی برقرار کند که با درون خود در تماس باشد. بحرانها این تماس را مختل میکنند؛ اضطراب بیرونی، صدای درون را خاموش میسازد. نتیجه، نوعی تنهایی جمعی است؛ سکوتی فراگیر که همه در آن حضور داریم، اما هیچکس دیگری را نمیشنود.
منبع: khabaronline_ir